دختر بی همتای من

شیرین عسلم

    شیرین عسلم امروز روز عید بود .خدا رو شکر امروز هم حسابی تکون خوردی و خیال مامان رو راحت کردی . بالاخره امروز مامان تونست یک مانتو بخره.ههههههههههههههههههههههورا     دیروز برنامه دختر شایسته جهان رو با بابایی دیدیم .عروسک من من  و بابایی آرزو داریم  یک روز تو به  همچین مقامی برسی دختر برتری که نه تنها  به مهارتها و استعداد های فردیش  شناخته میشه بلکه مهارتهای اجتماعیشم رو هم  همه دوست دارند وتحسین میکنن. (دخترکم همیشه به یاد داشته باش که  قوی باشی و به خودت اعتماد کنی تا به هر جایگاهی که دوست داری  برسی و ...
30 مرداد 1391

ماهی کوچولوی من

    ماهی کوچولوی من .دیروز و امروز حسابی مامان رو با شناهای قشنگت خوشحال کردی و تلافی چند روز قبل رو درآوردی.(عاشقتم ماهی کوچولو )   دیروز مامان رفته بود دنبال مانتو دیگه مامان به جای  سایز 38 سایز 42 باید انتخاب کنه.(تازه اگه اونم تنش بشه )  حسابی با مامانی  راه رفتیم  و سرحال شدم .اما نمیدونم چرا با وجود خستگی دیشب تا 4 صبح خوابم    نبرد. راستی فردا عید فطر هست و این اولین ماه رمضانی بود که با تو طی کردم.(عیدت مبارک عزیزم ) ...
28 مرداد 1391

دختر بلا

        سلام دختر بلا.تو که مامان رو کشتی.         دو روز بود که حرکتت کم شده بود میشه گفت اصلا تکون نمیخوردی  و مامان هر چی  شیرینی و بستنی خورد که شاید شما نازدار خانم تکون بخوری فایده ای نداشت.     بالاخره از استرس مجبور شدم امشب برم بیمارستان تا ضربان قلبت رو چک کنم.خدا رو شکر مشکلی نبود و مامای بیمارستان گفت که مثل ماهی داری شنا  میکنی.   (ماهی خوشگل من.مامان دلش کوچیکه باهاش شوخی نکن قلب مامان وامیسته ها. )   راستی امروز با مامانی رفتیم برات یک حوله و یک کلاه بافتنی  خوشگل خریدی...
26 مرداد 1391

یکی از بهترین روزها

      سلام عسلم.دیروز یکی از بهترین روزهایی بود که همراه تو طی کردم   -اول از همه به خاطر اینکه حسابی تکون  خوردی وخیال مامان را راحت کردی که حالت خوبه.   -بعدشم در حالی که با بابایی رفتیم وزارت علوم -بخش دانشجویی. ببینیم آیا  استعلام مدرک کارشناسیم از دانشگاه آمده وزارت علوم  یا نه؟  (چون در غیر اینصورت کارم  وارد مرحله  بعدی که آنهم حداقل 3 هفته طول میکشد تا  تاییدیه مدرکم بیاد نمیشد ) .  می دونی چی شدمامانی؟ در کمال ناباوری بهمون گفتن تاییدیه مدرک حاضره  و میتونید ببرید (   وای...
24 مرداد 1391

وروجک من

  وروجک مامان. دیشب حسابی مامان رو ترسوندی(هر چی قربون صدقت میرفتم دلت نمیخواست تکون بخوری. انگار از همین الان ناز کردن رو یاد گرفتی)   اما در عوضش امروز حسابی تلافی کردی و شکم مامان رو مشت و مال دادی   عسل مامان.مامان حاضر تمام مشت و لگدهای جانانه تو رو دریافت کنه اما خیالش راحت باشه که حالت خوبه و مشکلی تو رو تهدید نمیکنه.مامان و بابا عاشقتن گلم ...
24 مرداد 1391
1